نویسنده: میشل پوئش / بریژیت لابه
مترجم: ترانه وفایی
تصویرگر: ژاک عزم
سال نشر: 1389
تعداد صفحات: 84
گرافیک: فاطمه رئوف پی
شابک: 0-3-90099-600-978
نویسنده: میشل پوئش / بریژیت لابه
مترجم: ترانه وفایی
تصویرگر: ژاک عزم
سال نشر: 1389
تعداد صفحات: 84
گرافیک: فاطمه رئوف پی
شابک: 0-3-90099-600-978
وزن | 120 گرم |
---|
90,000 تومان
در دايرهی خشونت، انگار كه ما در گرداب هستيم؛ مكيده ميشويم و تنها راه مكيده نشدن، وارد نشدن به آنجاست. به محض آن كه به كوچكترين و جزئی ترين خشونتی برخورديم، روگرداني از آن بهترين پاسخ است. اين كتاب دربارة خشونت و عدم خشونت است و موضوعات آن از ملموسات هر روز كودكان و نوجوانان سرچشمه ميگيرد و شايد مسائل زندگي همة ما با همين موارد است كه پرسشهاي فلسفي آغاز ميشود. مطالب گاهگاه در قالب داستانك هم بيان شدهاند. اين مجموعه قصد چشاندن مزة تفكر بيشتر به مسائل و رفتارهايمان را دارد. همة ما هميشه كمي ميترسيم؛ زنگ خطر ضد خشونت؛ خشونت سرد و خشونت گرم؛ صعود پله به پله؛ عدم خشونت خوشايند؛ و محدوديت خسارات و زبان و محدود كردن رنج و آزار برخي از مباحث كتاب است.
---------
---------
نیم فاصله کتابی است شامل 172 عبارت که در گرافیکی ویژه پیچیده شده است! 172 عبارت کوتاه که در هر یک داستانی بلند پنهان است!
میگویند باید جوری بنویسی که بشود در یک نشست خواندش. چون کسی حوصلهی خواندن ندارد. خب ما هم جوری مینویسیم که بشود در یک نشست خواندش. حتی پیش از نشستن! یا شاید هم پس از برخاستن. خلاصه اینکه خلاصه است و خلاصهنویسی سرنوشت ماست. فقط هم خلاصهنویسی نیست؛ خلاصهخوانی و خلاصهگویی و خلاصهبینی و دیگر خلاصهها با نسل ما به دنیا آمدهاند. کمی سردرگم میان بودن و نبودن! درست مثل نیم فاصله که هم فاصله هست و هم نیست! این نوشتهها حرف دل است. حرف دل را نمیتوان تا ابد بر زبان نیاورد. اگر بر زبان نیاید، از چشم میزند بیرون. بهتر است سخن بر زبان بیاید تا بر چشم. مهدی روزرخ (م.مسافر)او حضوریست جهان شمول... در پی حذف تمام مرزها و دیوارها. در گذر از تمام زمانها و فضاها و گاه در میان این متنِ آهنگین همسفر با نامهای آشنا... مارسل پروست، ژان پل سارتر و ... در این سفر شگفتآور باید همراهش شد. همراهِ او!
از متن کتاب: ➖ ويزايي براي ورود براي او در نظر گرفته نشده است. حتي به اتحاد كشورها و عدم اتحاد آنان توجهي ندارد. مواظب است. جاي بچهها را خوب ميشناسد. بوي چمن را كه حس ميكند ميداند كجا برود. از تمدن شهري با خبر بود. از باستان شناسها در مورد بناهاي تاريخي پرسيده بود. از الههها كه صحبت شد، به الهه باران كه رسيد مكث كرد. بوي باران را ميشناخت. او يكسره رفت و آمد ميكند.---------
---------
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.