ارنست همینگوی در سراسر دوران بزرگسالی ، زود – ساعت پنج و نیم یا شش، با نخستین طلیعه بامداد از خواب بر میخاست.
این عادت حتی اگر که شب قبل تا دیر وقت بیدار مانده بود هرگز ترک نشد. در گفتگویی با نشریه پاریس ریویو، ارنست همینگوی آن ساعات پگاه را شرح داده است:
هنگامی که کتاب یا داستانی در دست نوشتن دارم، هر روز بامداد هرچه زودتر پس از روشن شدن هوا شروع به کار می کنم. آن موقع کسی مزاحمم نیست و هوا خنک یا سرد است و همین طور که می نویسم گرم می شوم. آنچه را قبلا نوشته ام می خوانم و چون همیشه جایی قلم زمین می گذارم که می دانم بعدش چه می شود، از همان جا ادامه می دهم. می نویسم تا به جایی می رسم که هنوز رمقی باقی مانده است. و می دانم سپس چه اتفاقی می افتد. پس می ایستم و به زندگی می پردازم و تا روز بعد که دوباره به سراغش می روم.
برای مثال اگر شش صبح دست به کار شده ام؛ ممکن است تا نیمروز ادامه دهم، یا پیش از نیمروز از نوشتن باز ایستم. وقتی دست از کار می کشم بی اندازه تهی، و درعین حال بی اندازه پر و سرشارم. مانند هنگامی که به دلبر خود عشق می ورزید. اکنون هیچ چیز نمی تواند بی آزارد، هیچ چیز نمی تواند رخ دهد. هیچ چیز مفهومی ندارد تا روز بعد که دوباره دست به کارشوم. انتظار تا روز بعد دشوار است»
برخلاف روایت سر ِ زبانها، ارنست همینگوی هرروز پیش از آنکه شروع به کار کند، ۲۰ تا مداد شماره دو تیز نمی کند «خیال نمی کنم من هیچ گاه به بیست تا مداد در یک زمان احتیاج داشتم». اما او هم به نوبه خود ویژگی هایی شخصی دارد.
ایستاده چیز می نویسد، روی قفسه کتاب بلند در برابر سینه اش و ماشین تحریرش بر آن، و بالاترش رحلی چوبی برای خواندن. پیش نویس اول با مداداست روی کاغذهایی به نازکی پوست پیاز، که آنها را کج بر پهنه رحل قرار می دهد. وقتی نوشتن خوب پیش می رود، رحل را کنار میزند،ماشین تحریر را پیش میکشد, پیشرفت کار روزانه اش را را روی نموداری ترسیم میکند-«تاخود را گول نزنم». و وقتی هم نوشته خوب پیش نمی رود؛ اغلب داستان را کنار می گذارد و به پاسخ دادن به نامه هایش می پردازد؛ که این خود استراحتی است از به گفتهی او از «مسئولیت ِ خطیر نوشتن»
ارنست همینگوی
بزرگان ادبیات
منبع: آوانگارد