مارسل پروست ( Marcel Proust ) نویسنده ی بزرگ فرانسوی در دهم ژوئیه 1871 در پاریس و در منطقه توی Auteuil زاده شد.
مارسل پروست در محیطی با فرهنگ و دانش پرورش یافت. از آغاز کودکی، نحیف و رنجور بود و مراقبت مداوم و توجه نزدیکان موجب شد که وی همیشه خود را به عطوفت و مهربانی نیازمند ببیند.
مارسل پروست تحصیلات جدی خود در زمینه فلسفه را در مدرسه کوندورسه Condorcet انجام داد. در 1889 در اورلئان به نظام وظیفه رفت و در صنف پیاده نظام، به خدمت پرداخت و بعدها در دانشگاه سوربون Sorbonne به رشته علوم سیاسی وارد شد. مارسل پروست در آغاز به سیاست متمایل بود، اما بعدها مصمم شد که همه وقتش را صرف ادبیات کند.
مارسل پروست در 1892 با همکاری چندتن از دوستانش مجله ضیافت ( Banquet ) را تأسیس کرد، سپس با مجله سفید ( Revue Blanche ) همکاری کرد.
مارسل پروست در این دوره به محافل اشرافی و ادبی رفت و آمد یافت و با نویسندگانی چون سنت بوو ، برادران گونکور ، آناتول فرانس و شارل مورا آشنا شد و با آنکه از این محافل سود بسیار برد و با بینش خاص خود به تحلیل اخلاق و روح اشخاص گوناگون پرداخت و خوشبختی را تنها در عالم هنر و کار جستجو می کرد.
مارسل پروست در 1896 در بیست و پنج سالگی اولین اثر خود را با چاپی زیبا به نام خوشی ها و روزها Les Plaisirs et les jours منتشر کرد. این کتاب مصور و زیبا شامل قطعه های گوناگونی از نوشته های مارسل پروست بود که به طور پراکنده و با خصوصیتهایی کاملاً متفاوت منتشر شده بود. معروفترین نویسنده عصر یعنی آناتول فرانس بر این کتاب مقدمه ای نوشت و کتاب را « زیبایی بیمارانه و عجیب » خواند.
اولین شاهکار مارسل پروست ” از جانب خانه سوان ” Du cote de chez Swann نام داشت که نخستین بخش از اثر بزرگ او به نام “در جستجوی زمان از دست رفته ” A la recherché du temps perdu را تشکیل می داد و در دسامبر 1913، قبل از آغاز اولین جنگ جهانی، منتشر شد.
در واقع مارسل پروست طرح اصلی رمان بزرگ خود را در این زمان در هفت بخش تنظیم کرده بود که به این ترتیب انشار یافت:
از جانب خانه سوان (1913) Du cote de chez Swann
در سایه دختران نوشکفته (A L’ombre des jeunes filles en fleur (1918
جانب خانه خانواده گرمانت (Le cote de Guermantes (1920-1921
سدوم و عموره (Sodome et Gomorrhe (1921-1932
زن زندانی (La Prisonniere (1923
آلبرتین (Albertine (1925
زمان بازیافته (Le Temps retrouve (1927
در حدود دو سوم این اثر بزرگ در زمان حیات مارسل پروست و به وسیله انتشارات گالیمار به چاپ رسید و بقیه آن پس از مرگش انتشار یافت.
مارسل پروست در سپتامبر 1922 به ذات الریه شدیدی مبتلا شد و در حالی که از نفس تنگی رنج می برد و در تب شدید می سوخت، دست از کار نمی کشید. او میل نداشت خانواده، دوستان و حتی پزشک خود را بپذیرد. تنها دوبار ژاک ریویر Jacques Riviere را پذیرفت و درباره انتشار قسمت هایی از کتابش با او سخن گفت.
سرانجام در هجده نوامبر 1922 و در 51 سالگی از دنیای خاکی برگذشت.
از مجموعهی در جستجوی زمان از دست رفته :
تاثیر محیط آن قدری نیست که تصور می شود . . . تاثیر واقعی محیط فکری آدم است ! آدم را افکارش می سازد !
شاید فقط یک هوش وجود دارد که همه در آن مشترک اند ، هوشی که هر کسی از ژرفای وجود خودش چشم به سوی آن دارد به همان گونه که در تئاتر هر کسی دارای جای ویژه ی خود است در حالی که یک صحنه بیشتر در کار نیست.
آنچه ما را بسیار شادکام می کند ، حضور چیزکی بی ثبات در دل است که پیوسته می کوشیم نگهش داریم و دیگر حتی بودنش را نمی بینیم مگر اینکه جا به جا شود.
بدین گونه دوره های مختلف زندگی ما بر هم سوار میشوند. به خاطر کسی که اکنون دوست داریم و روزی برایمان بی اهمیت خواهد بود ، از دیدن کسی تن می زنیم که امروز برایمان بی اهمیت است اما فردا دوستش خواهیم داشت ، کسی که اگر دیدنش را می پذیرفتیم شاید زودتر دل به او می بستیم
ما معمولا با وجودی از خود زندگی میکنیم که به حداقل کاهش یافته است ، در حالتی که بیشتر توانایی هایمان دچار رخوت اند چون به عادت اتکا دارند که می داند چه باید کرد و نیازی به آنها ندارد.ما هر لحظه در كار شكل دادن به زندگي خويشيم، اما ناخواسته صورت كسي را كپي مي كنيم كه هستيم، نه آن كه خوش داريم باشيم.
این که عقل آدمی حساسترین، قویترین و مناسبترین ابزار کشف حقیقت نیست، خود دلیل دیگری است بر این که کار را با یاری عقل آغاز کنیم و نه با گمانزنی ضمیر ناخودآگاه یا باور به الهامهای از پیش ساخته و پرداخته. این زندگی است که خرده خرده و مورد به مورد، امکان درک این نکته را به ما میدهد که آنچه را برای دلمان، یا برای ذهنمان از همه مهمتر است، نه از راه استدلال بلکه به یاری نیروهای دیگری درمییابیم. و آنگاه خودِ عقل، با درک برتری آن نیروها، با استدلال در برابرشان تسلیم میشود، و میپذیرد که همکار و خدمتکارشان باشد. این است اعتقاد تجربی.
از کتاب خوشی ها و روزها :
از موسیقی بد متنفر باشید، اما مبادا دست کمش بگیرید. از آنجا که موسیقی بد بسیار بیشتر از موسیقی خوب، آنهم با شوری بسیار بیشتر، نواخته و خوانده میشود و رفته رفته بسیار بیشتر از موسیقی خوب، آرزوها و رویاها و اشکهای آدمیان را در خود انباشته است. از همین رو باید محترمش بدارید. چه بسیار «انگشتر طلا» و «آه، همچنان خفته بمان» که صفحههای تصنیف یا نتشان را هر شب دستهای بسیار با لرزه ورق زده و یا زیباترین چشمان جهان را با اشکی تر کرده است که غبطه نابترین هنرمندان را به خاطر چنین ستایس غم آلود و لذتناکی بر میانگیزد. دفتری از ترانههای سبک که از بس به کار رفته پاره پوره شده است، باید چون گورستانی یا چون روستایی آدم را متاثر کند.
همهی این جداییها، مرا ناخواسته به فکر آنچه جبرانناپذیر بود و روزی فرا میرسید می انداخت، هرچند که آن زمان هرگز جدی به امکان زنده ماندن خودم پس از مرگ مادرم فکر نکرده بودم . عزمم این بود که یک دقیقه از مرگ مادرم نگذشته بود خودم را بکشم. بعدا غیبت مادرم چیزهایی ازین هم تلختر به من آموخت. آموخت که آدم به غیبت عادت میکند و این عادت به نبودن عزیزان از نبودنشان ناگوارتر است.
آثار مارسل پروست در ایران بیشتر با نام مهدی سحابی پیوند خورده است . نویسنده، مترجم، نقاش و مجسمه سازی که با ترجمه آثار او ، نقش مهمی در شناساندن مارسل پروست در ایران داشته است.
انتشارات او ، مطالعهی کتابِ او ، نوشتهی دکتر ترانه وفایی را به دوست داران مارسل پروست پیشنهاد میکند.
همچنین علاقمندان میتوانند مقالهی پروست، جستجوگر جاودانگی را به قلم دکتر ترانه وفایی مطالعه نمایند.
مارسل پروست