ماکسیم گورکی (۲۸ مارس ۱۸۶۸ – ۱۸ ژوئن ۱۹۳۶) درشهر«نیژنی نو و گورود» زاده شد که امروزه نام « گورکی »دارد.درکودکی پدر و مادر را از دست داد و مدتی تحت سرپرستی پدر و مادر بزرگ خود قرار گرفت وو از آنها خاطره هائی فراموش نشدنی حفظ کرد که دربسیاری از آثارش منعکس شده است.
ماکسیم گورکی دوران کودکی و نو جوانی را به سختی و مشقت گذرانیده و طوری که یک بار براثر دشواری زندگی اقدام به خود کشی کرد. ماکسیم گورکی در 9 سالگی خانه را ترک کردو زندگی آمیخته با آوارگی را در پیش گرفت.او برای امرار معاش ، به شغل های گوناگون و سختی تن داد:در تجارتخانه ،دکان نانوائی ،و کارگاه نقاشی به کار پرداخت.چندی نیز دربندر «والگا» درمیان کار گران کشتی به ظرف شویی اشتغال داشت.
ماکسیم گورکی گرچه تحصیلات منظمی نداشت و نتوانست به تحصیلات عالی برسد،اما بگفتۀ خود او، زندگی بزرگترین مدرسه اش بوده است.از دوران کارگری،تجربه بسیار اندوخت و درباره انسان معرفت فراوان بدست آورد،که الهام بخش بسیاری از آثارش گردید.از طرف دیگر قصه های مادر بزرگ و داستانهای عامیانه روسی سرچشمه ای غنی برای اولین آثار منظومش فراهم آورد و به وسیله مطالعه بسیار وسیع نیز،فکر و روح خود را پرورش داد و همینکه به استعداد خود در نویسندگی پی برد،به نوشتن پرداخت.اولین اثر بزرگ ماکسیم گورکی به نام «ماکارچودرا»(1892)در روزنامه محلی تفلیس منتشرشد که بنابه گفتۀ ماکسیم گورکی ،داستان نیمه واقعی و نیمه تخیلی و اثری رمانتیک و مانند اشعارش سرود آزادی بود.
ماکسیم گورکی در روزنامه های محلی مدتها به نشرداستان و مقاله پرداخت. در سال 1895 بنابه توصیۀ «کورولینکو»داستان«چلکاش»را به رشته تحریر در آورد و درسن پترزبورگ منتشر کرد.پس از آن یک رشته داستان کوتاه از طرف ماکسیم گورکی انتشار یافت که او را به شهرت و محبوبیت رساند.
ماکسیم گورکی درسال1896 به مرض سل مبتلا شد و ناگزیر به سواحل دریای سیاه مسافرت کردو دراین ناحیه حالش بهبود یافت و دوباره به کار خود ادامه داد.درسال1898 مجموعه داستانهای خود را در دوجلد انتشار داد که موجب شهرت بیشتر او گردید.
ماکسیم گورکی در زمان اقامت در کریمه به عضویت افتخاری اکادمی مسکو پذرفته شد ولی به علت مخالفت تزارنیکولای دوم ،عضویت او لغو گردیدو چند تن از اعضای اکادمی و دو نفراو نویسندگان معروف روسیه ( آنتوان چخوف و کورولینکو ) به عنوان اعتراض، از عضویت اکادمی استعفا دادند.
ماکسیم گورکی که خودرا مستغنی ازاین قبیل تشریفات میدانست،همچنان به فعالیت ادبی ادامه داد و درسال 1902 نمایشنامۀ معروف «درآخرزندگی»رابه اتمام رسانید.درسال1906 ماکسیم گورکی برای جمع آوری کمک به تعبید شدگان سیبری به آمریکا رفت و در آنجا رمان بسیار معروف خود به نام «مادر»را به رشته تحریردر آورد و چون در مراجعت نتوانست به وطن خود باز گردد،در بندر کاپی یکی از بنادر ایتالیا اقامت گزید.وی همچنان به فعالیت های ادبی و مبارزات اجتماعی ادامه داد تا آنکه انقلاب اکتبر1917 به وقوع پیوست.
درسال1921 بیماری ماکسیم گورکی شدت یافت به ناچار با تاکید پزشکان به ایتالیا رفت و چون درسال1928 به وطن خود بازگشت،بسیاری از آثار خود را انتشار داد . ماکسیم گورکی تا پایان حیات خود با پشتکار فراوان به فعالیت ادبی پرداخت و پس از یک عمر تلاش و کوشش در سن 68 سالگی در 18ژوئن 1936 درگذشت و درمیان احساسات پرشور مردم به خاک سپرده شد.
نام واقعی وی «آلکسی ماکسیمو و یچ پیشکوف»است که به علت رنجها و تلخی های زندگی ، نام مستعار گورکی(به معنی تلخ) را برای خود برگزید.
سکوت تنها برای کسانی بیمناک و وحشت آور است که همۀ گفتنی ها را گفته اند و چیز بیشتری برای گفتن به یکدیگر، برای گفتن به انسان ها، ندارند. در مقابل برای کسانی که هرگز با شخص دیگری ارتباط برقرار نکرده اند، سکوت کردن ساده و آسان است.
از داستان : بیست و شش مرد و یک معشوقه