کریستف کیشلوفسکی (Krzysztof Kieslowski) در 27 ژانویه 1941 در شهر ورشو به دنیا آمد و در چند شهر کوچک رشد کرد. همراه با پدر مهندسش که مبتلا به سل بود، به شهرهای مختلفی در پی بهبودی می رفت. کریستف کیشلوفسکی در 16 سالگی در یک دوره آموزش آتش نشانی شرکت کرد، اما پس از سه ماه آن را رها کرد. در سال 1957 بدون هدف شغلی، وارد دانشگاه ورشو در رشته کارشناسی تئاتر شد؛ چرا که یکی از بستگان او آنجا را اداره می کرد. سپس تصمیم گرفت کارگردان تئاتر شود؛ اما آن زمان دوره کارگردانی تئاتر نبود، پس تصمیم گرفت “سینما” را به عنوان راه واسط انتخاب کند.
پس از ترک دانشگاه و کار به عنوان خیاط تئاتر، کریستف کیشلوفسکیعلاقه مند به تحصیل در مدرسه فیلم لودز شد. جایی که دو کارگردان دیگر لهستانی، آندره ویدا و رومن پولانسکی را تربیت کرده بود. اما دوبار درخواستش رد شد. او برای نرفتن به خدمت سربازی، دانش آموز هنر شد. سپس یک رژیم غذایی سخت گرفت تا معافیت پزشکی بگیرد. پس از چند ماه تلاش برای سربازی نرفتن، بالاخره برای بار سوم مدرسه لودز درخواست او را پذیرفت.
کریستف کیشلوفسکی از سال 1964 تا 1968 در انجا بود. جایی که حکومت آزادی هنری نسبتا زیادی به آن مدرسه اعطا کرده بود. پس از آن کیشلوفسکی به سرعت علاقه اش را به تئاتر از دست داد و تصمیم گرفت فیلم مستند بسازد.
کریستف کیشلوفسکی در ۵۴ سالگی در ۱۳ مارس ۱۹۹۶ در حین عمل باز پس قلب، از حمله قلبی درگذشت و در قبرستان پوازکی در ورشو به خاک سپرده شد. قبر او در قطعه مخصوص شماره ۲۳ قرار دارد و مجسمهای از انگشتان شست و اشاره هر دو دست او که همان شکل معروف کادر دوربین فیلمبرداری را تشکیل میدهند بر روی آن قرار دارد. مجسمهای کوچک با سنگ سیاه بر پایهای با ارتفاع یک متر. روی سنگ قبر هم نام سال تولد و درگذشت نوشته شدهاست. از او و همسرش ماریا ،دخترش مارتا به یادگار ماندهاست.
برخی از آثار کریستف کیشلوفسکی :
- کارکنان، ۱۹۷۵
- جای زخم، ۱۹۷۶
- Camera Buff سال ۱۹۷۹
- Blind Chance سال ۱۹۸۱
- بیسرانجام، ۱۹۸۴
- دهفرمان ۱۹۸۸
- فیلمی کوتاه درباره کشتن ۱۹۸۸
- فیلمی کوتاه درباره عشق ۱۹۸۸
- زندگی دوگانه ورونیک ۱۹۹۰
- سهرنگ: آبی ۱۹۹۳
- سهرنگ: سفید ۱۹۹۴
- سهرنگ: قرمز ۱۹۹۴
[av_toggle_container initial=’0′ mode=’accordion’ sort=” av_uid=’av-7an7sc’]
[av_toggle title=’فیلم کوتاهی درباره عشق’ tags=” av_uid=’av-5hwbr0′]
ا آدما گریه میکنن ؟
تو نمیدونی ؟ تو هیچوقت گریه نکردی ؟
_ فقط یه بار خیلی وقت پیش .
وقتی که اونا ولت کردن رفتن ؟ مردم به دلالیل مختلفی گریه میکنن
وقتی کسی میمیره ، وقتی تنها میشن ، وقتی که دیگه تحمل ندارن …
_ تحمل چیو ؟
تحمل زندگی کردنو ، وقتی که درد میکشن …
_ میشه بر درد غلبه کرد ؟
یه بار مارتین دندون درد داشت اتو رو زد به برق و صبر کرد ، بعد اونو گذاشت روی شونش و دندون دردشو فراموش کرد
A short film about Love
[/av_toggle]
[av_toggle title=’شانس کور’ tags=” av_uid=’av-4r83uk’]
هر نسلی احتیاج به نوری داره . احتیاج داره بدونه یا باور کنه که دنیا همیشه میتونه جای بهتری باشه.
Blind Chance
[/av_toggle]
[av_toggle title=’آبی ( سه رنگ )’ tags=” av_uid=’av-2hynho’]
ژولی ویگنون: حالا واسه من فقط یه کار باقی مونده برای انجام دادن: هیچی. دیگه هیچ وابستگیای نمیخوام، و هیچ خاطرهای. نه دوستی، و نه عشقی. اونها همهشون آدم رو به دام میاندازن.
Three Colors: Blue
[/av_toggle]
[/av_toggle_container]