ویرجینیا وولف نقطه خاصی از تاریخ به دنیا آمد ! او در کودکی با آثار بزرگانی چون جیمز جویس، هنری جیمز و مارسل پروست آشنا شد، بعد از ازدواج، در انتشاراتی خود که به همراه همسرش تأسیس کرده بود، آثار دوستانِ آن موقع گمنامش را چاپ میکرد. نویسندگانی چون کاترین منسفیلد و تی.اس. الیوت . تجربه کردن چنین روابطی و همچنین آن توانایی ذاتی او در نوشتن، از او نویسندهی خاصی ساخت . نویسندهای که شاید داستان زندگیاش خواندنیترین اثر او در جهان است!
” از دست دادن! ” این کلیدِ فهمِ زندگی او بود! از دست دادن کودکیِ مرسوم و زندگی کردن در میان کتابخانهی پدر به جای بازی با بچهها …. از دست دادن مادر … خواهر … برادر ، پدر ، دوستان و …… عاقبت خودش اقدام به رقم زدنِ مفهومِ از دست دادن برای دیگری کرد! برای همسرش! قبل از اینکه جیبهایش را پر از سنگ کند و خودش را به عمق رودخانه بزند، نامهای برای همسرش نوشت که خواندنش خالی از لطف نیست :
عزیزترین، تردیدی ندارم که دوباره دچار جنون شدهام. احساس میکنم که نمیتوانیم یکی دیگر از این دورههای وحشتناک را از سر بگذرانیم. و این بار بهبودی نخواهم یافت. شروع به شنیدن صداهایی کردهام و نمیتوانم تمرکز کنم. بنابراین کاری را میکنم که به گمانم بهترین کار ممکن است. بهترین شادی ممکن را تو در اختیارم گذاشتهای. هر آنچه میتوان بود برایم بودهای. گمان نمیکنم تا پیش از شروع این بیماری وحشتناک هیچ دو نفری میتوانستند از این شادتر باشند. بیش از این توان مبارزه ندارم. میدانم که دارم زندگیات را تباه میکنم، میدانم که بدون من میتوانی کارکنی. و میدانم که خواهی کرد. میبینی؟ حتی نمیتوانم این را هم درست بنویسم. نمیتوانم چیزی بخوانم. میخواهم بگویم همه شادی زندگیام را مدیون توام. تو با همه چیز من ساختهای و به طرزی باورنکردنی نسبت به من مهربان بودهای. همه چیز جز اطمینان به نیکی تو مرا ترک گفته است. دیگر نمیتوانم به تباه کردن زندگیات ادامه دهم. گمان نمیکنم هیچ دو نفری بتوانند آن قدر که ما شاد بودهایم شادباش