اين ، يك «فراموشى كوچولو» ی ساده است كه به همهی كودكان و بزرگسالانى مربوط میشود كه از همه چیز خود را رهانیده اند، و كه تازه اگر بخت یارشان باشد، يك بار در سال زمان تولدشان است! این افراد در هر سنی میتوانند كتاب را به آنهایی كه آن ها را به رهايى وا داشته اند، هديه كنند تا به آن ها ياد آوري كنند كه رها شده اند… و اما آن ها كه رها نشدهاند لازم نيست کاری بكنند، میشود فقط این کتاب را برایشان فرستاد، به این اميد كه آنها پس از دريافت کتاب در روز تولدشان يا هر روز ديگرى، خوش حال شوند…
اين اثر، يك فراموشی كوچولوى ساده است كه جلدش به صورت يك بسته ي پستی است؛ و مسلمن حس تمايل به ارسال يك بسته براى كسى را در ما زنده مى كند…براى چه كسى اش مهم نيست، در هر صورت هديه ى مناسبى است.
صفحات كتاب، سفيد مى ماندند اگر موجود گرد كوچكى كه فقط دماغش رنگى است در پايين صفحه به آه و ناله مشغول نمى شد! فراموشي كوچولو اش سريع گفته شد! موجود كوچولو متأسف است. آن چه كه او يك كوچولو فراموش كرده، و به خاطرش نمي تواند خودش را ببخشد، اين است: ” تو…ل …دت بوده”، ” نه خبرى از يه تكه كاغذ هست نه يه تكه نخ كوچولو ، نه يه قلوه سنگ كوچولو ، نه حتا يه شعر كه بشه آوازشو بخونى ، از این که فراموش کردهام شرمندهام . شرمنده ” ، این موجود دماغ قرمز مانند تخم مرغى كه مىخواهد از جايش بيايد بيرون اينها را مى گويد!
شارلوت لگو، نویسنده و تصویرگر اثر،احساسات آن كسى كه حافظه اش يارى نكرده را با شدت و هیجانی خاص بيان مى كند: گيجي، خشم، نااميدى، كمبود. سپس، نوازش و محبت را با يك تكه نخ احاطه مى كند و پیش می آورد: «مى شود جشن” و “خيلى شيرين است”. اما هنوز چيزى كم است. حضور دوست او. طرف مقابل او بايد آن جا باشد:” می دونی آغوش را نمىشود ده سال نگهداشت!”
نقد از «آن دياتكينه»، خبر نگار فرانسوى، روزنامهى ليبراسيون در مورد کتاب فراموشی کوچولو
ترجمه ترانه وفایی مترجم کتاب
اطلاعات بیشتر درباره کتاب فراموشی کوچولو