این داستان بلند، نوشته ی ترانه وفایی است و در انتشارات او به چاپ رسیده است.
حضوری در زندگیمان پدیدار می شود. باعث می شود که حقایق دیگری برایمان فاش شوند. بدون این که خودش مستقیما مداخله کند. اما افراد دیگری هم هستندکه با این حضور خاطره دارند و بالاخره خاطره شان را برایتان تعریف می کنند تا خاطره ی شما هم بشود. شاید شما هم برای دیگری نقلش کردید و شد خاطره ی همه ی ما!
در چشم ها نبودند، خاطره شکل می گیرد. خاطرهای که ماندگار میشود و دیگر نامش خاطره نمی ماند! حتا هنگامی که «چشم ها نبودند»!
خاطره ها شکل های زندگی کرده ی دیروزند که جادویی بودنشان ما را به طرف آنها کشانده است. اما همین خاطره ها واقعیتی خواهند شد ماندگار تا فرداها. پس در این کتاب دیروز و امروز پیوند می خورند تا فردایی را بیافرینند که نامش … بگذریم. بقیه را ناگفته بگذاریم برای خوانندهی محترم.
اما بدانيد كه گربهاى به نام ريتا در اين داستان نقش پررنگى دارد!
میتوانید این کتاب را از فروشگاه انتشارات او سفارش دهید و یا نسخه الکترونیکی را از فیدیبو دانلود کنید.
برای دانلود کلیک کنید