قهوه را در فنجان ريخت
شير را در فنجان قهوه
شكر را داخل شير و قهوه ريخت
با قاشق كوچك همش زد
شير و قهوه را نوشيد
فنجان را سر جايش گذاشت
بدون صحبتي با من
سيگاري روشن كرد
با دود حلقه درست كرد
خاكستر را در زيرسيگاري ريخت
بدون صحبتي با من
از جا بلند شد
كلاهش را بر سر گذاشت
بارانيش را به تن كرد
چون باران میآمد
و رفت زير باران
بدون حرف
بدون نگاهی به من
و من
سرم را در دستانم گرفتم
و گريه كردم …
ترجمه : ترانه وفایی