ر
ابیندرانات تاگور ( Rabindranath Tagore ) شاعر، متفکر ، فیلسوف و موسیقدان بزرگ جهان در تاریخ ۷ مه ۱۸۶۱ در ایالت بنگال هند دیده به جهان گشود.
پدر رابیندرانات تاگور غزل های حافظ را از بر داشت و به اشعار فارسی علاقه وافری داشت او خود را متعلق به سرزمین ایران میدانست. پدربزرگ رابیندرانات تاگور نیز از بزرگان شهر بود که ثروت بسیاری داشت و کارهای بزرگی از جمله تاسیس دانشگاه پزشکی را به انجام رساند. رابیندرانات تاگور از کودکی و در خانه با فلسفه و موسیقی و نقاشی و نویسندگی آشنا شد و خواندن و نوشتن را نیز در خانه آموخت. مادر و برادر بزرگترش بزرگترین مشوق او برای میل به سوی فلسفه و دانشاندوزی بودند. رابیندرانات تاگور را به آموزشگاهها و مدارس مختلفی فرستادند اما او با هیچکدام انس و الفت نگرفت و معروف است که تاگور گفته است که مدرسه آمیزهای از بیمارستان و زندان است.
رابیندرانات تاگور از محیط مدرسه و معلمین خصوصی تنها توانست قواعد علوم و زبان را فراگیرد و تفکرات تنهایی او وی را بر کرسی افتخار قرار داد، مادر وبرادر بزرگش نیز از استعداد فهم زبان و فلسفه ومنطق برخوردار بودند ومشوق او در دانش اندوزی بودند، و بحث های پرشور آنان پایه فهم عمیق وجهان بینی شگفت آوری شد که نام وی را جاودان ساخت . تاگور کار ادبی خود را درسال ۱۸۷۶ با سرودن اشعار «غنایی» آغاز کرد. رابیندرانات تاگور در بیستم سپتامبر ۱۸۷۷میلادی برای تحصیل حقوق عازم لندن گردید اما حقوق هرگز نمی توانست وی را قانع کند، از این رو پس از یک سال به زادگاه خویش بازگشت
از این دوره به بعد زندگی رابیندرانات تاگور در کش و قوسی اعجابآور درگیر شد. این جریان او را به متفکر بزرگ و ملی هندوستان مبدل کرد. او برای هند شعر میگفت، مقاله مینوشت، سیاستهای بریتانیا را نقد میکرد و دست به تحرکات سیاسی میزد. بسیاری از نوشتههایش به دلیل دارا بودن چنین مضامین و ویژگیهایی به مکتوبات ملی هند تبدیل شدهاند که از این دسته میتوان به رساله «نهضت ملی» اشاره کرد
رابیندرانات تاگور در سال ۱۹۱۵ از دولت بریتانیا لقب «شوالیه» دریافت کرد هر چند پس از کشتار مردم پنجاب در سال ۱۹۱۹ از لقب و نشان دوری گزید و آن را برای فرماندار آن زمان هندوستان پس فرستاد. بیش از شصت جلد کتاب شعر از تاگور منتشر شده است و داستانها و مقالات و نمایشنامههای او به بیشتر زبانهای زندهی دنیا ترجمه شده است. از آثار بیشتر شناختهشدهی رابیندرانات تاگور میتوان به «سلطان قصر سیاه»، «میوهجمعکن»، «اشعار خبیر»، «رشتههای گسسته»، «مذهب بشر»، «هدیه عاشق»، « چیترا» و «نامههایی به یک دوست» اشاره کرد. کتاب «گیتانجالی» در سال ۱۹۱۳ برندهی جایزه نوبل شد.
رابیندرانات تاگور اعتقاد داشت که فرهنگ ایرانی و هندی ریشههای مشترک فراوانی دارد از اینرو دو بار در عمر خود به ایران سفر کرد. هفتادمین سالگرد تولد تاگور در سال ۱۳۱۳ (۱۹۳۲) در ایران برگزار شد. او هر دو باری که به ایران سفر کرد بر مزار سعدی و حافظ و فردوسی حاضر شد و ادای احترام کرد.دیدار اول تاگور از ایران در هفتم اردیبهشت ۱۳۱۱ بود که در این سفر با نویسندگان و شاعران ایرانی دیدار داشت. ملکالشعرای بهار در آن زمان در ستایش رابیندرانات تاگور شعری نیز سرود.
رابیندرانات تاگور در سال ۱۹۴۰ به کوههای هیمالایا رفت؛ همانجایی که برایش یادآور کودکی و سفر به همراه پدر به آن سامان بود. در آنجا حالش خراب شد و به ناچار به کلکته بازگشت. بیماری در او ماند تا اینکه در ۷ اوت ۱۹۴۱ در حالی که هشتاد سال و سه ماه داشت درگذشت. جسد رابیندرانات تاگور را در کنار رود گنگ سوزاندند و خاکسترش را به شانتینیکتان که مدرسهاش بود فرستادند.
رابیندرانات تاگور نخستین آسیایی برنده جایزه نوبل بود. مردم سرزمین هند به دلیل عشق و علاقه ای که به رابیندرانات تاگور داشتند به او لقب گوردیو (Gurdev) به معنای پیشوا دادهاند.
قطعه ای از شعر خیبر نوشته رابیندرانات تاگور از کتاب داستانهای فلسفی جهان 3 نوشته میشل پیکمال و ترجمه ترانه وفایی :
همین رود زندگی که روز و شب در رگ هایم مي رود و در دنیا می دود و به تپش هایی آهنگین می رقصد.
همین زندگی فریاد شادی اش را از لابلای خاک زمین در علف های بی شمار سر می دهد ، و می درخشد در تب و تاب مواج گل و برگ.
همین زندگی ست که میزان می کند رفت و برگشت جریان را در گاهواره ی اقیانوسیِ تولد و مرگ.
و من، اعضا پیکرم را چه با شکوه می یابم به هنگام لمس این زندگی جهان شمول.
به خود می بالم از اینکه ضربان پر قدرت زندگی گذشتگان اکنون در رگ های من می رقصد٠
نمونه ای از اشعار رابیندرانات تاگور :
[av_toggle_container initial=’0′ mode=’accordion’ sort=” av_uid=’av-dpdclf’]
[av_toggle title=’یاری عشق’ tags=” av_uid=’av-cmd11f’]
بگذار همانگونه که عشق تو شکل میگیرد
این جهان را احساس کنم
و آنگاه عشق من آن را یارى خواهد کرد.
[/av_toggle]
[av_toggle title=’جاوید’ tags=” av_uid=’av-a97m3n’]
خواهم مرد
بارها و بارها
تا بدانم که حیات جاوید است.
[/av_toggle]
[av_toggle title=’زندگی’ tags=” av_uid=’av-9gnnxf’]
هنگامى در این جهان زندگى میکنیم
که دوستاش بداریم.
[/av_toggle]
[av_toggle title=’حقیقت’ tags=” av_uid=’av-7warsz’]
سرورم بگذار به حقیقت زندگى کنم تا مرگ مرا حقیقتى شود.
[/av_toggle]
[av_toggle title=’واقعیت’ tags=” av_uid=’av-6kw0wj’]
عشقى که همیشه مىتواند از دست برود واقعیتى است که ما آن را چون حقیقت نمىتوانیم بپذیریم.
[/av_toggle]
[/av_toggle_container]
رابیندرانات تاگور
منابع : ویکی پدیا / توانا / خانه شاعران جهان
[av_button label=’داستانهای فلسفی جهان 1′ link=’page,2045′ link_target=’_blank’ size=’small’ position=’right’ icon_select=’no’ icon=’ue800′ font=’entypo-fontello’ color=’theme-color’ custom_bg=’#444444′ custom_font=’#ffffff’ av_uid=’av-43g2oz’]
[av_button label=’داستانهای فلسفی جهان 2′ link=’page,2130′ link_target=’_blank’ size=’small’ position=’right’ icon_select=’no’ icon=’ue800′ font=’entypo-fontello’ color=’theme-color’ custom_bg=’#444444′ custom_font=’#ffffff’ av_uid=’av-2zd68z’]