ولادیمیر مایاکوفسکی ( Vladimir Mayakovsky ) شاعر بزرگ روس که به شاعر انقلابی روسیه مشهور بود در 19 ژوئیه سال 1893 در استان کوتائیسی ( گرجستان امروزی ) به دنیا آمد.
ولادیمیر مایاکوفسکی از ۱۴ سالگی به عضویت حزب بلشویک درآمد و از سالهای قبل از انقلاب فعالیت هنری و سیاسی خود را آغاز نمود. وی در شعر روسی وزن، الفاظ، عبارات، تمثیلها و استعارات تازه و بدیع پدید آورد، با دنبال نمودن سبک آیندهگرایانه آثار خود را خلق مینمود ولی به همه اصول این سبک پایبند نبود و روش خاص خود را دنبال میکرد.
ولادیمیر مایاکوفسکی در کنار کتابهای شعر و یادداشتهای هنری و نمایشنامههای سیاسی – اجتماعی، یک سفرنامه مفصل از اروپا و آمریکا دارد که شاید کمتر شناخته شده باشد. نتیجه جهانگردی او در سال 1925 بعد از سفر چند ماهه به اروپا (غربی) و آمریکا، با نثری که خودش «روزنامهای» خوانده، تبدیل به این کتاب شده که بخشی از عقایدش را درباره آمریکا دارد؛ «آمریکایی که من کشف کردم».
ولادیمیر مایاکوفسکی از هنرمندان پیشگام روسیه در سبک فوتوریسم یا آینده گری بود که با ستایش از تکنولوژی، این سبک را در خدمت انقلاب میدانستند. او در بخشی از سفرنامهاش از وضعیت تکنولوژی در آمریکا گفته:
بیش از طبیعت واژگونه مکزیک که با گیاهان و آدمهایش باعث شگفتی میشود، نیویورک شناور به سوی بیرون اقیانوس با ساختمانهای روی هم برآمده و تکنولوژیاش آدم را به حیرت وامیدارد.
از سیزده جلد میراث ادبی مایاکوفسکی، دوازده جلد آن بعد از انقلاب به وجود آمده است. او ادبیات منظوم و شعر را با واقعیت نزدیک کرده آن را در خدمت نیازمندیهای معاصر گذاشت و تبدیل به سلاحی برای مبارزه در راستای اهداف خود نمود. مایاکوفسکی از اشعار کلاسیک لذت میبرد اما بندهٔ آنها نمیشد. او میگفت:
هنر باید با زندگی درآمیخته بشود. یا باید درهمآمیخته شود یا باید نابود بشود.،
ولادیمیر مایاکوفسکی علاوه بر آنکه شاعر و طراحی چیرهدست بود دلباختهای خاص هم بود. ماجرای رابطهی عاشقانهی او و لیلی بریک در روسیه و بر زبان همهی آنهایی که او را میشناسند با احترامی خاص مرور میشود. عشقی شوریده میان او و زنی به نام لیلی بریک که بخش عمدهای از سرنوشت و نگاه ولادیمیر مایاکوفسکی را هم تحت تأثیر قرار میدهد . عشقی که از یک جلسهی شعرخوانی شروع میشود. آنهم در کنار خواهر لیلی بریک ( السا ، دوست مایوکفسکی و اوسیپ ( همسر لیلی بریک )! اوسیپ که شیفتهی دفتر شعر ابرشلوارپوش شده است، او را به امانت میگیرد تا بخواندش اما ولادیمیر مایاکوفسکی دفتر را پس میگیرد و با قلمی که پیدا میکند همانجا روی دفتر شعرش مینویسد : ” تقدیم به لیلی یوریونا بریک ” و این آغاز رابطهی عاشقانهای میان آن دو میشود. حکایت این رابطه را بنگت یانگفلت که از دوستان نزدیک آنها بود مینویسد . این اثر به نام لیلی و ولادیمیر مایاکوفسکی در سال 1387 توسط آقای علی شفیعی ترجمه و توسط نشر چشمه منتشر گردید.
[av_toggle_container initial=’0′ mode=’accordion’ sort=” av_uid=’av-4m8xv5′]
[av_toggle title=’شعر لیلی عزیز ( ترجمه حمیدرضا فردوسی ) منتشرشده در کتاب منم ولادیمیر مایاکوفسکی ( نشر مینا ) :’ tags=” av_uid=’av-1u4os1′]
گوشهای از جهنّمِ کروچونیخ است
اتاق
عذابآور است
هوا
بسکه دود کردهاند
توتونها را
یادت میآید
گُر گرفتی
اوّلبار
پیش پنجره
چه نرم بود
آن بازوهایی
که نازشان میکردم
حالا
نشستهای همینجا
قلبم
امّا
لانه کرده است در زرهی
روزی
شاید
هوس کنم
که بیرون بزنم
بایستم
رو در روی تالاری
پُر آبِ چشم
اجازه بده
غرق آرامش بماند
این زره
هی
قلبِ دیوانه
اینجوری نکوب
عین چکُش
میخواهم
بیرون بزنم
عین برق
بیقید
بیبند
ول بدهم
هیکلم را توی خیابان
جر بدهم
ناامیدی را
از سر تا پا
نمیکنم این کار را
امّا
عزیزم
عسلم
همین حالا
بهتر است
بگویم بدرود
وقتی
عشقِ من
باری شده روی دوشَت
هرجا میروی
اجازه بده
پرده بردارم ازش
با هقهق
این
گلایهی آخر است
تلخی اندوه است
روزگاری
از گاوی
آنقدر کار کشیدند
که خواست در برود
پرید توی آب
جُز عشقت
آبی نیست
که بپّرم تویش
تازه
این اشکها هم
جلودارش نیستند
فیلِ خسته
مُحتاج است به آرامش
میخواهد لم بدهد
عین یک آقا
روی ماسهای
که پُر شده است از خورشید
محبوبم
عشق توست
تنها
مایهی تسلّا
امّا
نمیگُنجد در مُخیّلهام
که دستهات
چهکسی را ناز خواهد کرد
شاعر
اگر رنج میکشید
اینجوری
شاید
تاخت میزد
عشقش را
با ثروت
یا شُهرت
این زندگی
امّا
لذّتی ندارد
جُز
نام نیکت
که طنین میاندازد
که میدرخشد
گره نمیخورد
هیچ طنابی
دورِ گلویم
قاپَم را نمیدزدد
هیچ رودی
این زندگی را تمام نمیکند
هیچ گلولهای
هیچ زهری
از پا نمیاندازدم
هیچ نیرویی
جُز نگاهت
که تیزیِ چاقوست
فردا
یادت میآید
که میگذاشتمت فرقِ سرم
مثلِ تاج
یادت میآید
که جوانه نزد
روح پژمردهام
میخواهند دورهات کنند
ورقپارههای کتابم
مثلِ گردباد
مثلِ چرخ این زندگی بیارزش
که میچرخد
بیوقفه
برگهای خشکاند
کلماتم
با قلبی که میتپد تاپتاپ
به دام میافتی آیا؟
آه
اجازه بده
که دستآخر
بیفتم به نرمی
زیر پایت
مثل فرشی
که میگذری
از رویش!
[/av_toggle]
[/av_toggle_container]
ولادیمیر مایاکوفسکی در پی بن بستی عاطفی و نیز ممنوعالخروج بودن از خاک شوروی، در 14 آوریل 1930 به ضرب گلوله ای در قلب خویش خودکشی کرد. وی پیش از مرگ بر برگهای نگاشت
برای همه… میمیرم…
مطرحترین کتاب ولادیمیر مایاکوفسکی به نام ابر شلوار پوش ، توسط مدیا کاشیگر ترجمه و منتشر شده است.
ولادیمیر مایاکوفسکی
منابع : ویکی پدیا / روزنامه شرق / کتابخانه ملی ایران / گوشه