خالد حسینی از پدر و مادری هراتی در شهر کابل زاده شد. مادرش معلم فارسی و تاریخ در یک دبیرستان بزرگ دخترانه در کابل بود. در سال ۱۹۷۶، پدر خالد حسینی به عنوان دیپلمات وزارت خارجه افغانستان، به پاریس اعزام شد و او نیز به همراه خانواده، به پایتخت فرانسه رفت.
خالد حسینی در دوران کودکی بخش زیادی از وقت خود را صرف مطالعه اشعار شاعران ایرانی و ترجمههای مترجمان ایرانی از متون ادبی میکرد. خاطرات خالد حسینی از دوران بدون جنگ کشور افغانستان قبل از اشغال این کشور به وسیله ارتش شوروی و تجربههای شخصیاش از قوم هزاره منجر به نوشتن نخستین رمانش یعنی بادبادکباز شد. هنگامی که خانواده حسینی در ایران زندگی میکردند ، مردی هزارهای به نام «حسین خان» برای آنها کار میکرد. حسینی وقتی که کلاس سوم بود به وی خواندن و نوشتن یاد داد. با اینکه رابطه حسینی با این مرد هزارهای مختصر و رسمی بود ولی همین رابطه اندک الهامبخش وی در خلق شخصیت «حسن» در بادبادکباز شد.
دومین اثر مطرح خالد حسینی ، هزار خورشیدرو است که دست کم برای سه هفته متوالی به عنوان پرفروشترین کتاب ادبیات داستانی در آمریکای شمالی بودهاست.
خالد حسینی ، عنوان «هزار خورشیدرو» را از شعری از صائب تبریزی برای کتاب خود برگزیدهاست:
حساب مهجبینان لب بامش که میداند دو صد خورشیدرو افتاده در هر پای دیوارش
از متن کتاب بادبادک باز ، نوشته خالد حسینی :
خب ، هر درسی که بهت می دهند ، سرجایش ؛ اما فقط یک گناه وجود دارد ، فقط یکی. آن هم دزدی ست. هر گناه ِ دیگری صورت ِ دیگر دزدی ست. وقتی مردی را بکشی ، زندگی را از او دزدیده ای. حق زنش را برای داشتن شوهر دزدیده ای. همینطور حق بچه هایش را برای داشتن پدر. وقتی دروغ بگویی ، حق طرف را برای دانستن راست دزدیده ای. وقتی کسی را فریب بدهی ، حق انصاف و عدالت را دزدیده ای. می فهمی؟ چیزی زشت تر از دزدی نیست