یادداشت ترانه وفایی در روزنامه ایران شماره ۷۹۲۵
۱۷ خرداد ۱۴۰۱
در روزگاران کودکی در کلاس خوشنویسی معلم یک سر مشق میداد و ما با قلم «درشت» و «ریز» آن را مینوشتیم. در یکی از این روزها، سرمشق کلاس ما، این بود: خور و خواب تنها طریق دد است… امروز یاد این سرمشق افتاده بودم. می شود این سرمشق را به چند گونهی محدود خواند و برداشت کرد! اما یادم میآید از کودکی همه میگفتند که مگر آدم حیوان است که فقط بخورد و بخوابد! به یاد سعدی والا… …«خور و خواب تنها طریق دد استبر این بودن آیین نابخرد است…»…وقتی یک بیت شعر جدا میشود از بقیه ی شعر، جای برداشت هم بیشتر می شود. اما این جا به سعدی بزرگوار و این شعر اشاره نمیکنم. فقط خاطرهاش زنده شد. حیوانات. میخورند. میخوابند. در طبیعت گردش میکنند. پس شرط حیاتشان را انجام میدهند. همه چیز به اندازه. و بهترین چیزی که ممکن است را در طبیعتشان به طور غریزی دارند. عشق. این عشقِ نزد حیوانات همان خرد لازم برای آنهاست. انجام تکالیفی که به عهدهشان است، برای ادامهی نظم حیات. این هم خرد آنهاست. خرد خاص حیوان! ما در فرهنگ گذشته، خواب و خوراک متعادلی داشتهایم. هر چه متمدن تر شده٬ایم، راههای صنعتی ضد سلامتمان هم بیشتر شده. تا جایی که در سالهایی فرهنگ بیخوابی و خوردن برخی چیزها هم از روشنفکری و هنرمندی به شمار رفت.
کسی که به خوابیدن و خوراکش اهمیت میداد، خیلی آدم روشن فکری به حساب نمیآمد!
برای انسان جز خورد و خوراکش، خردش است که هدایتگر است. ذات انسان مانند حیوان عشق را می شناسد. حیوان در معرض این تمدن و فرهنگ که متغیرند قرار نمیگیرد اما انسان همیشه در معرض انتخاب است. در هر لحظه از زندگیش. دچار بحران میشود. خموده میشود. سر حال میشود. گول میخورد. روشن میشود. تصمیم بهجا و نابجا میگیرد. و خیلی چیزها! چیزی که حیوان برایش وقت زیادی صرف نمیکند. در ذاتش راههای بساری نهادینه شدهاند. او به راحتی تصمیم میگیرد و پای انتخابش جان میدهد و یا میماند. جریان ما آدمها که زندگی را به دست گرفتهایم متفاوت است. بسیار بسیار متفاوت. ما تمدن بنا کردهایم. حیوانات را هم وارد کردهایم. اهلی غیر اهلی و … وارد این داستان نمیشوم. اما دوباره به خور و خوابی که زمانی رعایتش« خیلی خوب» نبود، برگشته ایم. دوباره می گوییم روح سالم در بدن سالم. وای که در این روزگار صنعت هم چه میکند! افسار را به دست گرفته در ممالک غرب میتازد و میتازاند! بعد هم میکشد به ما! خوب است و نه همیشه این قدر خوب! همیشه افرادی که دارای خرد بودهاند از تعادل خارج نشدهاند. و هیچ جریانی نمیتواند آنها را از راهی که برگزیدهاند کاملا خارج کند. آزمون و خطا جزئی از این خرد و زندگیست. خواستم داشتن خرد را برای پایین آوردن اشتباهات با ماشینی شدن نزدیک نکرده باشم!!!!! خرد در تعادل است. روح سالم در بدن در متعادل سالم. بدن نیازمند روح سالم است تا از این خدمتی که به او میکنیم استفاده کند.
انسان ناطق است. صحبت میکند. گفتگو میکند.
واژه به کار میبرد. در تلاش وسعت دامنه ی واژههایش است. پس برای ایجاد تعادل و بهداشت فردی و اجتماعی چاره ای به جز به جا به کار بردنش ندارد!
و من بر این باورم که در حال حاضر، تعادل خوراک و خواب و به کار گیری این گفتار به هم خورده است!
این جاست که گاهی فکر میکنم خوشا به حال حیوانات دنیای وحش که دور از تبلیغات اقتصادی برای خورد و خوراک هستند! گر چه که برخی از آنها هم قربانی تصمیمهای نابجای ما آدمها می شوند!
دنیای عظیم سرمایه داری و تبلیغات ما را میکشاند به آن سویی که دیگر به خاطر نمیآوریم روزی در جایی بر ما تاثیر گذاشته شده!
خوراک روح و جسم خود را تغییر میدهیم. اضافه و کم میکنیم. بسیار خرج میکنیم و امید میبندیم. آن چه ما را به خودمان و رفع نیازهای واقعیمان نزدیک میکند، تشخیص است. که اگر به کارش گیریم، ذهنمان صرف زبالههای کارخانهها و اینترنت و … نمیشود. خسته و ناتوان نمیشویم و برای مشکلها و نیازها و رفاه و شادیمان بهتر برنامهریزی میکنیم.
ذهن ما، اندام ما، زمان ما برای پر شدن با هر چیزی سازگار نیست!
به خودمان بیشتر و متعادل تر بیندیشیم.