[av_one_full first]
[av_heading heading=’آنها نیز عاشقند؟’ tag=’h2′ style=’blockquote modern-quote modern-centered’ size=’25’ subheading_active=” subheading_size=’15’ padding=’4′ color=” custom_font=”][/av_heading]
[/av_one_full]
[av_one_third first][/av_one_third]
[av_one_third]
[av_testimonials style=’grid’ columns=’2′ interval=’5′ font_color=” custom_title=” custom_content=”]
[av_testimonial_single src=’2459′ name=’ترانه وفایی’ subtitle=’نویسنده’ link=’http://’ linktext=”][/av_testimonial_single]
[av_testimonial_single src=’2077′ name=” subtitle=’مترجم’ link=” linktext=”][/av_testimonial_single]
[/av_testimonials]
[/av_one_third][av_one_third][/av_one_third]
[av_two_fifth first]
[av_image src=’http://www.oupublic.com/mohtava/uploads/2015/01/انتشارات-او-آنها-نیز-عاشقند؟-روی-جلد.jpg’ attachment=’1614′ attachment_size=’full’ align=’center’ animation=’no-animation’ link=” target=” styling=” caption=” font_size=” appearance=”][/av_image]
[av_button label=’خرید کتاب’ link=’product,1478′ link_target=” size=’small’ position=’center’ icon_select=’yes-right-icon’ icon_hover=’aviaTBicon_hover’ icon=’ue827′ font=’entypo-fontello’ color=’theme-color’ custom_bg=’#444444′ custom_font=’#ffffff’]
[/av_two_fifth]
[av_three_fifth]
[av_textblock size=” font_color=” color=”]
«به من كمك كنيد. محتاجم، بيراهم، دورافتادهام، يك حرف، حرفي برايم ندارید؟ (…..) به من خيره ماند. دستهايش برايم سرد شد. هادي من شد، شفاف شد. به آن اندازه كه اجازه داشتم درونش را ديدم». كتاب حاضر ( آنها نيز عاشقند؟ ) دربرگيرندة متنهاي ادبي با موضوعهاي مختلف و بدون عنوان است. برخي از آن موضوعات عبارتاند از: توشة جواني، عشق، سكوت، شعر، غروب، و پروانه.
( از سایت خانه کتاب )
[/av_textblock]
[av_toggle_container initial=’0′ mode=’accordion’ sort=”]
[av_toggle title=’پشت جلد’ tags=”]
به من کمک کنید
محتاجم. بی راهم. دور افتادهام.
یک حرف. حرفی برایم ندارید؟
( . . . )
به من خیره ماند. دستهایش برایم سرد شد.هادی من شد.
شفاف شد.به آن اندازه که اجازه داشتم، درونش را دیدم . . .
[/av_toggle]
[av_toggle title=’از متن کتاب’ tags=”]
“- آيا آنها نيز عاشقند؟ آنان نيز؟
در آن شك دارم.
او: “هر آن گاه يافتي باز گرد”
و فرود و سفر آغاز ميشود
…
به من كمك كنيد.
به من محتاج كمك كنيد. بالهايم شكسته. از خانهام دور افتادهام. به من كمك كنيد. به من محتاج كمك كنيد.
عابر اول، سكهاي به طرف او پرتاب ميكند و با عصبانيت دور ميشود.
او با نگاهي سكه را به كناري ميگذارد.
عابر دوم: حقهبازها! لباسهايش از لباسهاي من بهتر است.
به من كمك كنيد.
كودك: مامان، به او كمك كنيد.
مادر: نه! آنها محتاج نيستند.
كودك: مامان ميدانم؛ ولي او محتاج است …”
[/av_toggle]
[av_toggle title=’بشنوید’ tags=”][/av_toggle]
[av_toggle title=’پیوندها’ tags=”]
[/av_toggle]
[/av_toggle_container]
[/av_three_fifth]